لوسیفر مورنینگ استار که تصور می کند به اندازه کافی به عنوان یک خدمتکار وظیفه شناس در جهنم خدمت کرده, تصمیم می گیرد برای شناخت بهتر بشر مدت زمانی را در زمین سپری کند. او در شهر فرشتگان یعنی در لس آنجلس ساکن می شود.

مدرسه تمام شد. تعطیلات تابستانی در راه است. با این حال، گرگ ممکن است بهترین تعطیلات تابستانی را نداشته باشد. چه چیزی می تواند اشتباه باشد؟

گرگ هفلی 12 ساله ای است که تازه دوران ابتدایی را پشت سر می گذارد و به مدرسه راهنمایی می رود، جایی که باید عواقب و مسئولیت را برای زنده ماندن در سال بیاموزد.

پس از تعطیلات تابستانی، گرگ هفلی و برادر بزرگترش رودریک به مدرسه راهنمایی برگشتند، باید با والدین خود برخورد کنند#x27. تلاش های نادرست برای پیوند دادن آنها

گروهی متشکل از پنج دانش آموز دبیرستانی نیروهای ماوراء طبیعی را در شهر خود رها می کنند، اکنون آنها باید برای نجات ساکنان شهرشان با یکدیگر همکاری کنند.

سه دوست صمیمی بعداً در زندگی پدر می شوند و متوجه می شوند که در حال مبارزه با مدیران پیش دبستانی، مدیران عامل هزاره و هر چیزی که پس از سال 1987 ایجاد شده است، هستند.

داستان راجع به دختری است که از کودکی آموزش دیده و برای سیا (سازمان جاسوسی آمریکا) کار می کند ولی از این شغل خسته شده و می خواهد یک زندگی عادی داشته باشد. او در یکی از ماموریت ها وانمود می کند مُرده است و با یک شخصیت جدید وارد زندگی تازه ای می شود، ولی فرار از دست "سازمان سیا" به این آسانی ها نیست و آن ها بالاخره ا او را پیدا می کنند...

«رالف» شخصیت بد یک بازی کامپیوتری است که میخواهد، همانند شخصیت خوب بازی که «فلیکس» نام دارد، یک قهرمان محبوب باشد. اما مشکل اینجاست که هیچکس آدم بدها را دوست ندارد. او تصمیم میگرد هرطور شده به آرزویش برسد، اما در این راه کل دنیایی که در آن است را دچار اختلال می کند...

داستان فیلم در مورد سه دوست است که برای شرکت در عروسی دوستشان آماده می شوند. دو روز پیش از روز عروسی آنها برای خوشگذرانی به لاس وگاس میروند. فردای روزی که به هتلی میروند اتفاق عجیبی برای آنها می افتد و هر سه ی آنها هنگامی که بیدار می شوند به خاطر نمی اورند که دیشب چه کارهایی انجام داده اند و اکنون به دنبال این هستند تا این راز را پیدا کنند. در این بین آنها در اتاقشان یک نوزاد کوچک پیدا می کنند.

سریال روایت «مایک» جوانی نابغه است که از دانشگاه اخراج شده و روزگار خود را با فروش مواد می گذراند و ناگهان در یکی از معامله های خود هنگامی که از دست پلیس در حال فرار است خود را در میان مصاحبه ای برای گرفتن یک شغل می بیند، آن شغل چیزی نیست جز دستیاری یکی از بزرگترین وکلای آمریکا «هاروی اسپکتر». با اینکه مایک هیچ تحصیلاتی ندارد اما با نبوغ خارق العاده خود هاروی را مجبور به انتخاب خود می کند اما …

یک خبرنگار در حالی که دنبال یک موضوع جدید می گردد، با یک نوازنده بی خانمان که در «جولیارد» آموزش دیده آشنا می شود.

ماجرای«سدی جونز» (مور) و «بن مورفی» (کراسینسکی) که دل باخته ی یک دیگر هستند. در حالی که «بن» پیشنهاد می دهد عروسی شان در جزایر کاراییب باشد، «سدی» آرزو دارد که در کلیسای خانوادگی سنت اوگستین ازدواج کند. آن دو برای آمادگی شرکت در مراسم به سراغ کشیشکی به نام «فرانک» (ویلیامز) می روند...

در شهر دیلفور، انسان ها، خون‌آشام‌ها و زامبی‌ها در صلح و صفا کنار یکدیگر زندگی می‌کردند، تا زمانی که آخرالزمان بیگانگان فرا می‌رسد. حال سه نوجوان، یکی انسان، یکی خون‌آشام و دیگری زامبی می بایست چاره ای بیاندیشند تا از شر بیگانگان خلاص شوند.